ღ♥ღ lonly girl ღ♥ღ
افسوس که من تو را تو او را و او دیگری را دوست دارد...
نظرات شما عزیزان:
هنگامی که لیلی رخ در نقاب خاک کشید ، مجنون به قبیله ی وی آمد و نشان از گورش خواست ، کسی ننمودش ، به راه افتاد و به هر گوری که می گذشت ، مشتی از خاکش را می بویید . تا آنکه خاک گور وی را بویید و آن را شناخت و چنین سرود :
می خواستند گور وی را از عاشق پنهان کنند
اما بوی خوش تربتش نشان از گور او داد
و آنقدر این بیت را تکرار کرد که جان بداد و در کنار وی خاکش سپردند .
Power By:
LoxBlog.Com |